جدول جو
جدول جو

معنی خشک افزار - جستجوی لغت در جدول جو

خشک افزار
(خُ اَ)
نخود، ماش، عدس، باقلا و امثال آن را گویند. (برهان قاطع) ، آن قسمت از توابین که خشک است چون فلفل و دارچین و زیره نه تر چون پیاز و سیر. افحاء. (دستوراللغه). خشک ابزار. خشک اوزار، خاگینه. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
خشک افزار
حبوب خشک خوردنی مانند نخود لوبیا عدس و غیره
تصویری از خشک افزار
تصویر خشک افزار
فرهنگ لغت هوشیار
خشک افزار
((~. اَ))
دانه های خشک خوردنی مانند عدس، نخود
تصویری از خشک افزار
تصویر خشک افزار
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خُ اَ)
علفهای خوشبوی خشک. (از ناظم الاطباء) ، آن قسمت از توابل که خشک است چون فلفل و دارچین و زیره نه ترچون پیازو سیر. افحاء. (دستوراللغه). خشک افزار. خشک اوزار
لغت نامه دهخدا
(خُ اَ)
ادویه و اوزار خشک مانند ادویۀ پلو و جز آن. (ناظم الاطباء). خشک ابزار. خشک افزار. رجوع به خشک ابزار شود
لغت نامه دهخدا
(خُ اَ)
نام مرضی که هرچه مریض آب بخورد تشنگی از او برطرف نشود و به تازی استسقاء خوانند. (فرهنگ جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
تصویری از چشم افزار
تصویر چشم افزار
عینک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کشت افزار
تصویر کشت افزار
آلت قتاله
فرهنگ واژه فارسی سره